هوالغنی عنوان داستان:«آن طوری که می توانی باشی؛باش»
برگ زندگی شماره965
نقّاشي دوره گرد براي يافتن چند نمونه کاري ، در يکي از روستاهاي بين راه
توقّف مي کند. يکي ازنخستين مشتريانِ او
مردی معتاد بود که با وجود صورت کثيف و نتراشيده و لباس هاي گل آلود ، با وقار و
متانتي که در خود سراغ داشت ، مقابل نقّاش مي نشيند .
پس از آن که نقّاش بيشتر از حدّ معمول بر روي چهره ی او کار مي کند ،تابلو
را از روي سه پايه بر مي دارد و به او
نشان می دهد . مرد معتاد هاج و واج ،به مرد خوش لباس و
خوش تیپِّ روي تابلو نگاه مي کند و مي گويد: « اين که من نيستم.»
نقّاش
پاسخ مي دهد : «من شما را آن طور که مي توانيد باشيد ، کشيده ام.»
نتیجه:................
؟
منبع:
کتاب«بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه ی آن!» نویسنده: سعید گل
محمدی، انتشارات نسل نواندیش،تهران،چاپ اول 1391 صفحه ی 29
خودمان را با جمله ی «تا قسمت چه باشد.؟!» گول نزنیم.قسمت؛
اراده ی من و تو است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ ناراحت نباش ، دیروز هم ناراحت
بودی، سودی نداشت.هزار بار هم که ناراحت باشی باز سودی ندارد. پس با خدا باش.